رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده