ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری