گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری