رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست