رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را