چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم