چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی