غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت