ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو