ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو