هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
عشق تو کوچهگرد کرد مرا
این منِ از همیشه تنهاتر
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
آتش: شده از خجالت روی تو آب
خانه: شده بعد رفتن تو بیخواب
کجا سُکری که اینجا هست، در خُم میشود پیدا؟
بگو مستی ما از دور چندم میشود پیدا
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
دنبال چهای؟ ای دل در دام ِ فریب!
از کربوبلا تو را همین نکته نصیب:
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو