همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز