عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد