شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز