کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جواب هرچه نمیدانمِ جدلها بود
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
به کودکان و زنان احترام میفرمود
به احترام فقیران قیام میفرمود
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا میبرد به خانهٔ او
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت