از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
حس میشود همواره عطر ربنا از تو
آکنده شد زندان هارون از خدا از تو
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
هفت آسمان در دستهای مهربانت بود
هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی