هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
امروز که خورشید سر از شرق برآورد
از کعبۀ جان، قبلۀ هفتم خبر آورد
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
حُسن تو به هر دیده مصوّر شده باشد
جا دارد اگر مهر منوّر شده باشد
افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
یا بر سر زانو بگذارید سرم را
یا آنکه بخوانید به بالین، پسرم را
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید