سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
مپرس حال دل داغدار و چشم ترم را
شکسته صاعقۀ تازیانه، بال و پرم را
قلم به دست گرفتم که ماجرا بنویسم
غریبوار پیامی به آشنا بنویسم
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم