تو را همراه خود آوردهاند از شرق بارانها
تو را ای زادهٔ شرقیترین خورشید دورانها
اگر دینیست باقی در جهان بیشبهه دین توست
یداللهی که میگویند خود در آستین توست
علیاکبر همین که چهرۀ خود را نمایان کرد
خدا خورشید را در هفت پشت ابر پنهان کرد
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
صدا نزدیک میآید صدای پای پیغمبر
جوانی میرسد از راه با سیمای پیغمبر
جهان را میشناسد، لحظۀ غمگین و شادش را
از این رو سخت در آغوش میگیرد جوادش را