قلم به دست و عمامه بر سر، عبای غربت به بر کشیدی
به سجده رفتی و گریه کردی و انتظار سحر کشیدی
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
میرسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
ماه هر شب تا سحر محو تماشای علیست
تازه در این خانه زهرا ماه شبهای علیست