پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
پر از لبخند، از آن خواب شیرین چشم وا کردی
نگاه انداختی در آینه خود را صدا کردی
چه روضهایست، که دلها کبوتر است اینجا
به هر که مینگرم، محو دلبر است اینجا
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم