این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
بر شاهراه آسمان پا میگذارم
این کفشها دیگر نمیآید به کارم
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرّحمان بخوان پیغمبرانه
ما دردها و داغها را میشناسیم
غوغای باد و باغها را میشناسیم
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست