الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
خزان پژمرد باغ آرزو را
«گلی گم کردهام میجویم او را»
برای من دو چشم تر بگیرید
سراغ از یک دل پرپر بگیرید
سری بر شانۀ هم میگذاریم
دل خود را به غمها میسپاریم
شکسته، ارغوانی مینویسم
به یاد لالههای بیسر باغ
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش