دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
گنجشکان باغ را اجابت کردند
از باغ پس از خزان عیادت کردند
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
باید صلواتها جلی ختم شود
همواره به ذکر عملی ختم شود
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
«ایمان به خدا» لذت ناچیزی نیست
با نور خدا، غروب و پاییزی نیست
ای در دلِ تو زلال ایمان جاری
ای زخمِ زمانه بر وجودت کاری
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست
از پای نشست هرکه از جا برخاست
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
آزادیام اینکه بندۀ او باشم
در سینه دل تپندۀ او باشم
امشب که به نام عشق، آغاز شدهست
دنیا پر از آوازۀ اعجاز شدهست
دانشطلبی که نور ایمان دارد
جویای فضیلت است تا جان دارد
ایمان به رسول هاشمی مذهب ماست
پیوسته بر او دعای روز و شب ماست
چشمی از غم ستاره باران دارد
دلسوختهای که داغ یاران دارد
ای موجِ امید، راهی ساحل تو
ای مهر و وفا عجین در آب و گل تو
ای ذرۀ کوچکِ مدار هستی
ای آنکه به رحمت خدا دل بستی
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
با شمعِ گمان، به صبح ایمان نرسد
بیجوششِ جان، به کوی جانان نرسد
هنگام دعا قلب حزین داشته باش
یعنی که دلی خدایبین داشته باش
از کوثر معرفت غزلنوشی کن
تا قافلۀ کمال همدوشی کن