آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود