آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی