آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شدهست
دو ماه، جامهٔ احرام ما، سیاه شدهست
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی