با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
گفتی شب تیره ماه را گم نکنیم
در ظلمت، خیمهگاه را گم نکنیم
ای چشم! از آن دیدۀ بیدار بخوان
ای اشک! از آن چشمِ گهربار بخوان
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی