ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران، تر
پریشان است احوال من از حالی پریشانتر
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست