یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
گاهی به حضور مهر، ای ماه برو
تا جاذبهٔ سِیْر الیالله برو
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم
به یاد دستِ قلم، تا بَرَم به دفتر، دست
به عرض عشق و ارادت، شوم قلم در دست
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
در کولهبار غربتم یک دل
از روزهای واپسین ماندهست
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را
گمان مکن پسرت ناتنیبرادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم