شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
ویرانه را به جای گلستان گرفتهام
از خیمهها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهادهای
با سر رسیدهای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود
از من هزار بار ولی جان گرفته بود!
چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند