کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
سوخت آنسان که ندیدند تنش را حتی
گرد خاکستری پیرهنش را حتی
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده