شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
این زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
بر درگهی سلام که ذلت ندیده است
آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند