چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست