وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
در آستانش شمس میآید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
روی زمین نگذاشتی شبها سر راحت
وقتی که دیدی مستمندی را سر راهت