تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
غبار خانه بروبید، عید میآید
ز کوچههاست که بوی شهید میآید
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بیآشیان در آوردیم
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد