وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را
مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است
دفاع از سنگ در دینی که من دارم از آیین است
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم