بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
در شهر شلوغ، خلوتی پیدا کن
در خلوت خود قیامتی برپا کن
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده