خیرخواه توام از نور سخن میگویم
از هراسِ شب دیجور سخن میگویم
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی