روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
دم به دم تا همیشه قلب پدر
با نفسهای تو هماهنگ است
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود