چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو میگفت
چه جغرافیایی؟ جهان از تو میگفت
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید