بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
دیر سالیست هر چه میخواهم
از تو یک واژه درخورت گویم
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود