بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود