بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
سلام بر تو کتاب ای که آفتاب تویی
گرانترین و گرامیترین کتاب تویی
بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است
بهار فصل صمیمیت خداوند است
من آمدم کلماتت به من زبان بدهند
زبان سادۀ رفتن به آسمان بدهند
در آن نگاه عطشدیده روضه جریان داشت
تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟