چشمان منتظر خورشید، با خندههای تو میخندد
آه ای تبسم روحانی، هستی به پای تو میخندد
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
ای دوست! سخاوت، آسمانپیوند است
این شاخۀ سبزِ باغِ بیمانند است
با شرک، خدای را عبادت نکنند
دل، تیره چو گردید، زیارت نکنند
هر حادثه با فروتنی شیرین است
خاک از نفس باغچه، عطرآگین است
هر کس که ز دنیا طلبی دور شود
بیگانه ز تزویر و زر و زور شود
ای نیّت تو رو به خدای آوردن
برخیز! به قصد رونمای آوردن
جانا به خدای کعبه رو باید کرد
با او همه وقت گفتگو باید کرد
در جادۀ حق، زلال جان بس باشد
یک پرتو نور جاودان بس باشد
گفتند کی؟ ناله کردی، الشام الشام الشام
افروخت در خاطراتت، تحقیر و دشنام، الشام
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
با تیر غم و بلا، نشانش نکند
حیران زمین و آسمانش نکند
این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده
سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمانها باز است
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
آنجا که سکوت مرگ و استبداد است
خون شهدا، رساترین فریاد است
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
میخواهی اگر روشنی آب شوی
یا در شب تیره مثل مهتاب شوی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
آرزوی کوهها یک سجدۀ طولانیاش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست پیِ یاری او