باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود