بعد از تو روزها شده بیرنگ مرتضی
بیرنگ، بیقرار و بدآهنگ مرتضی
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
مرگ بر تازیانهها
تازیانههای بیامان، به گردههای بیگناه بردگان
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست