خدا این بار میخواهد سپاهش خار و خس باشد
برای خواری دشمن همین بایست بس باشد
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم