بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
سرتاسر عمرتان به تردید گذشت
عمری که به پوشاندن خورشید گذشت
کربلا
شهر قصههای دور نیست
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد