حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را
خروش جاننثاران «ابومهدی مهندس» را
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند